کبرِ قلم، غرورِ عالم، تلبیسِ ابلیس
کبرِ قلم، غرورِ عالم، تلبیسِ ابلیس
انسانها از نظر استعدادهای درونی یکسان نبوده و دارای قابلیتها و ظرفیتهای متفاوت میباشند.
برخی با مشاهده ی کمترین امتیاز مادی یا مقام و مرتبه ی معنوی خود را گمکرده، آنچنان مست غرور و تکبر میشوند که گویی قلّههای کمال و مدارج بلند علم و معرفت را فتح کردهاند.
ولی اگر به دید انصاف نظر شود اولاً معلوم نیست که برتریها و فضیلتهای شخص مغرور دارای ارزشی حقیقی باشد.
ثانیاً بر فرض دارا بودن ارزش حقیقی اصولاً از ما نیست، بلکه در حقیقت، امانت و عاریهای است که در اختیار ما قرار گرفته و صاحب اصلی آن آفریننده ی آسمان ها و زمین است و خردمند را شایسته نیست که به آنچه در حقیقت از دیگری است فخر بفروشد و مباهات نماید، خصوصاً اگر مایه ی افتخار خود را در معرض فنا و نابودی ببیند.
هر انسانی به نوع آفرینش خویش دقت کند در مییابد که از آب نجس بدبو به وجود آمده و در آخر تبدیل به مرداری میشود که با برآمدن روح از بدن، اگر چند روز در بیرون بماند بوی متعفن او همهجا را فرا میگیرد و بهترین عزیزان نیز از او فرار میکنند.
در شگفتم از آدمی که آغازش نطفه، پایانش مُردار و در این بین حامل کثافات است چگونه تکبر میورزد؟
غرور یکی از مرض های خطرناک قلبی است که انسان را از درون تهی میکند و اعمال و رفتار انسان را نابود میکند و در حقیقت به جای اینکه پروردگار بی همتا را پرستش کند از نفس، مال، مقام و علمش بُتی ساخته و آنها را عبادت میکند.
این که دیده اید بعضی انسانها متکبرند و یا در یک مورد متکبرند،هر چه او را آگاه کنی و بگویی که این صحیح نیست، می گوید:چشم!
ولی عمل نمی کند. چرا؟
زیرا در وجودش یا در خو نش تکبر است، و او اینگونه خلق شده است.
الله سبحانه و تعالی یک روزی می آید و جلوِ تکبرش را می گیرد و آن موقع دیر است. اگر انسان در هر موردی یک روزی تکبر پیدا کرد و حرکت کرد و خلاقیتش را تکبر گرفت، به این آگاه نیست که یک روزی جلوش را می گیرند، چون، اگر آگاه بود این کار را نمی کرد.
هرگز كسى به جهل خود افتخار نمىكند و نمىتواند بگويد:
﴿چون نمىدانم پس خيلى مهم و والا مقام هستم﴾!
انسان قلم بدست همينكه توفیق نوشتن را دریافت، همه امكانات برای مغرور شدن و به دام غرور افتادن برای او پيدا می شود.
عالم دین و اهل قلم هر چه به نظر خودش یا به نظر بقیه بزرگ می شود از نظر اسم و رسم به خطرِ تلبیسِ ابلیس، که همانا خود بزرگ بینی است، نزدیک می شود.
هنگامی که یک عالم خود را از چیزی برخوردار میبیند که دیگران فاقد آن هستند، به تناسب بالا بودنِ ارزش آن و کمبود ظرفیت خود، شاد شده و به خود میبالد.
به جرأت میتوان گفت که تعدادی از قلم بدستان و علما، چنانچه در مقام اصلاحِ نفس و تهذیب و خودسازی نباشند، به این بیماری خطرناک گرفتار خواهند شد و رهایی از آن نیز جز با تلاشهای گسترده و مجاهدتهای بسیار سخت میسّر نمیگردد.
یک عالمِ حقیقی کسی است که نظارهگر عالم هستی باشد عجز و ناتوانی خود را دریابد و اگر تمام انسانها گرد هم آیند تا بال پشهای را به وجود آورند از انجام چنین کاری ناتوان خواهند بود وحتی اگر انسان در خودش تأمل نماید مشاهده میکند الله سبحانه و تعالی چه کارخانه ی عظیمی را در وجود او نهادینه کرده و همه ی آنان با نظم و ترتیب حیرتآوری به کار خود مشغول هستند؛ در این هنگام است که عالم دین خود به خود عظمت الله سبحانه و تعالی را اذعان میکند و از کبر و غرور در امان میماند.
عالمِ عزیز و قلم بدستِ گرانقدر!
تا اسم تکبر می آید ناخودآگاه اسم شیطان هم در ذهن تداعی می شود، چون شیطان اولین مغرور و متکبر عالم بود.
محور همه آفت هايى كه علم و عالم را تهديد مىكند، غرور است.
البته تمام آفات منحصر در اين يك آفت نيست، ولى مىشود گفت كه محور اصلى و اساسى تمام آنها همان غرور است.
انسان جاهل در مقابل هر مطلبى كه نمىداند، جز يك سؤال هيچ ندارد و اين دارايى عين ندارى است و او به جهل خود آگاه است. اين حالت به او اجازه نمىدهد تا به خود ببالد و خود را برتر بداند، بلكه چون مىفهمد كمبودهايى دارد كه بايد مرتفع گردد، تواضع مىنمايد تا كمبود ذهنى خود را مرتفع سازد.
پرداختن به آفتها، لغزشها و تلبیس های ابلیس كه در راه علم وجود دارد به اندازه ی بيان عوامل تقويتكننده ی آن، بلكه بيشتر از آن، اهميت دارد.
در هم شکستن روح غرور و تکبّر یکى از فلسفه هاى مهمّ عبادت است. همیشه شناختنِ درد، نیمى از درمانِ درد است، بلکه نیز بیشتر!
لذا تمام تلاشهاى طبیبان، قبل از هر کاری، در همین راستا صورت مى گیرد. این یک اصل اساسى نه فقط در طب جسمانى، بلکه در طبّ روحى و اخلاقى نیز همین گونه است.
عالم كسى است كه بفهمد آنچه مىداند در برابر آنچه نمىداند، اندك است.
از اين رو خود را از دیگران برتر نمىشمارد و نه تنها در تحصيل علم، بلکه در برخورد های اجتماعی سعى بيشتر مىنمايد و پيوسته طالب و راغب علم، متوازی با اخلاق است و از آن بهره مىجويد.
در برابر دیگران، ولو هرکسی باشد فروتن و خاشع است و دايماً ملازم سكوت است و از خطا حذر كننده و شرمنده است؛ کاری نمیکند که انگشت نشان شود و دیگران در دل نسبت به او غش کنند.
تمام اين سخنان به خاطر اعتماد به رأى خود و كمىِ آشنايى او به نادانىاش مىباشد. بر اثر خودرأيى و اشتباه در تشخيص پيوسته از جهل، فايده مىستاند و بهرهمند مىگردد و منكر حق مىباشد و در لجاجت متجرّى است و از طلب علم تكبر می ورزد.
در اخیر این مقال ار بارگاه رب منان مسئلت داریم تا عالمان و قلم بدستان ما را از تلبیسِ ابلیس، غرور و تکبرِ علم و قلم، و برخورد ها و عکس العمل های بیمورد و دل سرد کننده، بدور داشته، اخلاق اجتماعی متقابل را نصیب ایشان کند.
اللهم ربنا آمین یا رب العلمین!
عزیزان گرانقدر!
لطفاً این مضامین خیلی مهم و حیاتی را با تمام خانواده، اقارب، دوستان، و همکاران تان شریک سازید، و در رشد فکری، عقیدتی، ایمانی و وجدانی همنوع تان اقلاً یک امر خیری را، مایه ی حصولِ صدقات جاریه ی تان سازید.
جزاکم الله خیراً!
وصلی الله محمد وآل محمد ولعنت الله علی اعدائهم و مخالفیهم ومنکری فضائلهم و ظالمیهم و غاصبی خلافتهم و حقوقهم اجمعین من الاولین و الاخرین و عجل فرجهم مولانا صاحب الزمان بقیته الله الاعظم(ارواحناه له الفداء).سلام علیکم.نمیدونم چرا این مقاله رو خوندم ناخودآگاه یاد عبدالکریم سروش میفتم و از مصادیق بارز این مقاله جناب سروش هستند و وای بر کسی که جهل مُرَکب دارد و خداعزوجل به دادش برسد.