- حکم ذبیحههای اهل بدعت
- دلایل در مورد حلال بودن ذبیحهی مسلمان
- دلایل حلال بودن ذبیحهی اهل کتاب
- دلایل حدیثی و روایتی بر حلال بودن ذبیحهی اهل کتاب
- حرام بودن ذبيحهی مشركان، مرتدان، كافران و امثال آنها
- حكم ذبيحهی اهل بدعت
- نتيجهی اين مباحث
حكم ذبيحهی مسلمانان، اهل كتاب و اهل بدعت
قبل از شروع به این بحث لازم است چند اصطلاح عربی را که به خاطر ثقیل شدن کلام از آوردند معنای فارسی آنها خودداری کردهایم، در همین جا معنا نمائیم تا ذهن خوانندگان عزیز با آنها آشنایی یابد:
مذکی: شخصی است که حیوان را میکشد.
ذبح یا نحر: عمل کشتن حیوان.
ذبیحه: حیوان کشته شده.
تذکیه: کشتن حیوان.
حکم ذبیحههای اهل بدعت
سخن را در مورد حکم ذبیحههای اهل بدعت، از اینجا آغاز میکنیم که این مسئله در بحث احکام کشتار شرعی، بحث فرعی و وابسته به بحث اصلی است و اکثر مدار این بحث بر روی شخص مذکی تمرکز دارد و اگر شخص مبتدع، اهلیت ذبح و کشتن شرعی را داشت، کشتارش حلال است و اگر چنین نبود، حرام است.
با رجوع به اصل مسئله در کتابهای فقهی، در مییابیم که علما در مورد شروطی که شخص مذکی باید داشته باشد تا ذبیحهاش حلال باشد، اختلاف دارند، که این اختلافشان اکثر شرطها را در بر گرفته و در نهایت فقط بر روی یک شرط در مذکی اتفاق نظر پیدا کردهاند و آن هم دیانت و دینداری شخص مذکی است.
و این شرط، شرط اصلی و مهم در این بحث است و موضوع بحثمان نیز تحقیق حکم در مورد ذبیحهی شخص مبتدع، برای مترتب کردن حکم حرام یا حلال بر آن است، پس بحث را خلاصه و کوتاه میآوریم و شرطهای دیگر را که شروطی اساسی نیستند و نیازی هم به آنها نمی بینیم، وا گذاشته و به بحثشان نمیپردازیم.
مقصود از دیانت چیست؟ چهارچوبههای آن چیست؟ نزد علما دارای چه معنا و مفهومی است؟ بعضی از علما دیانتی را که برای حلال بودن ذبیحهی شخص مذکی شرط دانستهاند، بر صاحب دین آسمانی بودن -مسلمان یا اهل کتاب و امثال اینها- حمل کردهاند.
بعضی دیگر گفتهاند: شخص ذبح کننده باید دارای دینی توحیدی و اعتقادی -مسلمان- یا دین توحیدی دعوی –اهل کتاب– باشد.
آنگونه که پیداست در این دو تعبیر، معنا و مفهوم واحدی گنجانده شده و فقط الفاظ مختلفند، پس نتیجه گرفته میشود که شرط مورد نظر در شخص مذکی مبتدع، این است که باید مسلمان یا اهل کتاب -یهودی و نصرانی- باشد، پس از این دایره اشخاص مبتدعی که بدعتشان سبب کفر، شرک و ارتداد میشود، خارج شده اند.
پس دو نتیجه میتوان گرفت:
- 1. حلال بودن کشتار دست مسلمانان و اهل کتاب
- 2. حرام بودن کشتار دست غیر آنها؛ از جمله، مشرکان، مرتدان، کافران و امثال آنها.
در پایین دلایل اثبات این تقسیم بندی را به ترتیب آوردهایم و همراه آنها، کلام اهل علم را که تمام کننده و شرح دهندهی آن دلایل هستند، ذکر کردهایم.
مسئلهی اول: حلال بودن كشتار دست مسلمانان و اهل كتاب
الف- دلایل در مورد حلال بودن ذبیحهی مسلمان:
خداوند متعال میفرماید:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾ [المائدة: 3]
«حرام شد بر شما، مردار، خون، گوشت خوک، آنچه نام غیر خدا به وقت ذبح بر آن برده شود، آنچه به خفه کردن مرده باشد، آنچه به سنگ یا عصا مرده باشد، آنچه از جای بلند افتاده و بمیرد، آنچه به شاخ زدن مرده، آنچه درنده خورده باشد، مگر آنچه بعد از آفتها ذبح کرده باشید». خداوند در این آیه تعدادی از محرمات را ذکر کرده، سپس آنچه را که مسلمان ذبح کرده، جدا انگاشته است. ابن کثیر در مورد این آیه میفرماید:
﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾ یعنی مگر آنچه از اینها زمانی که روح در آنها بوده -قبل از مردنشان- ذبح کردهاید. «شیخ عبدالرحمن سعدی نیز همین مطلب را تصریح کرده است.
جصاص میگوید: ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾ یعنی: «إلا ما أدركتموه حياً فذكيتموه» «مگر آن حیوانی را که بصورت زنده به دستتان میرسد و او را میکشید- قبل از مردنشان دارای روح باشند-».
جصاص بر خلاف ابن کثیر و عبدالرحمن سعدی این را رابط بین مسلمان بودن و غیر مسلمان بودن شخص مذکی، نداده و فقط گفته که حیوانی که انسان میکشد باید قبل از کشتنش دارای روح باشد و زنده، ولی ابن کثیر موضع دلیل را در اینجا ضمیری دانسته که در ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾ آمده و آن را بر حسب سیاق و خطابی که در اول این آیات آمده -يا أيها الذين آمنوا- به مسلمانان برمی گرداند. والله اعلم.
ب: دلایل حلال بودن ذبیحهی اهل کتاب
خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ﴾ [المائدة: 5]
ابن کثیر این تفسیر را از ابن عباسب و از گروهی از بزرگان سلف حکایت کرده و اجمالی(شاید اجماعی باشد) نیز بر حلال بودن ذبیحهی اهل کتاب آورده است. و در تفسیر ﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ﴾ میفرماید:
ابن عباس، ابوأمامه، مجاهد، سعید بن جبیر، عکرمه، عطاء، حسن، مکحول، ابراهیم نخعی، سدی و مقاتل بن حیان همگی گفتهاند که منظور از این آیه، ذبیحههای اهل کتاب است. و اجماع علمای اسلامی نیز بر این هستند که ذبائح آنها برای مسلمانان حلال است؛ چون آنها به حرام بودن ذبح برای غیر خدا معتقدند و بر روی کشتارهایشان فقط نام خدا را میآورند.
ج: دلایل حدیثی و روایتی بر حلال بودن ذبیحهی اهل کتاب
آنچه در صحیحین -بخاری و مسلم- از روایت انس بن مالکس آمده دلالت بر این مسئله دارد:
«أَنَّ يَهُودِيَّةً أَتَتْ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِشَاةٍ مَسْمُومَةٍ فَأَكَلَ مِنْهَا…». «یهودیای گوشت گوسفندی مسموم را برای پیامبر ج به عنوان هدیه آورد و پیامبر ج از آن خورد…»
این حدیث دلیلی بر حلال بودن ذبیحهی اهل کتاب است؛ و گرنه، پیامبر ج از این گوسفند نمیخورد. اقوال علما نیز بر این مسئله تأکید دارند و اکثر اهل علم، اجماع را بر این مسئله نقل کردهاند.
ابن قدامه میفرماید: «و خلاصهی مطلب، هرکس از مسلمانان و اهل کتاب، توانایی ذبح کردن داشت اگر حیوانی را ذبح کرد، خوردن ذبیحهاش حلال است، حال فرقی نمیکند، آن شخص، مرد یا زن، بالغ یا صبی و آزاده یا بنده باشد، و در اینباره هیچ اختلافی نمیبینیم».
ابن رشد در بحث تذکیه میفرماید: اما گروهی که اتفاق بر درست بودن کشتن حیواناتشان شده، کسانی هستند که 5 شرط را داشته باشند: اسلام، مذکر، بلوغ، عقل و عدم ترک نماز.
و ابن رشد در اینباره اجماع علما را بر حلال بودن ذبیحهی اهل کتاب، نقل میکند: اما اهلکتاب، علما بر جایز بودن ذبیحهی آنها اجماع دارند، بخاطر فرمودهی خداوند: ﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡ﴾ [المائدة: 5] «غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنها حلال است». اما در مورد تفصیل آن اختلاف دارند…
شیخ الإسلام ابن تیمیه نیز همین اجماع را نقل میکند و میگوید:
البته در پایان این قسمت لازم است به این نکته اشاره شود که علما گفتهاند: منظور از اهل کتاب در اینجا کسانی هستند که قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم اهل کتاب بوده باشند ولی کسانی که بعد از بعثت، اهل کتاب شدهاند، ذبیحهی آنها حرام است.[1]
[1]- امروزه نیز ذبیحهی اهل کتاب همان حکم را دارد بر خلاف برخی که گمان میکنند اهل کتاب این زمان با آن اهل کتابی که ذبیحهی آنها حلال است، فرق میکنند. در مورد گوشتهای وارداتی برزیلی و … باید توجه داشت که توسط شخصی از اهل کتاب و مطابق آیین آنها ذبح شده باشند اما مشاهدات نشان میدهد که گاوها را به شیوهای دیگر غیر از ذبح شرعی و مخالف با آیین مخصوص اهل کتاب میکشند. از طرف دیگر، معمولا شخص اهل کتابی که مسوول ذبح است، بر آیین و دین خود پایبندی و اعتقاد ندارد. پس باید از خوردن آنها برحذر بود. برای اطلاع بیشتر به مقالهای از مفتی محمد تقی عثمانی پیرامون همین موضوع مراجعه کنید. (مصحح)
مسئلهی دوم: حرام بودن ذبيحهی مشركان، مرتدان، كافران و امثال آنها
الف: دلایل اجمالی حرام بودن ذبيحهی مشركان، مرتدان، كافران
از طریق مفهوم مخالفی که از این آیات دریافت میشود: ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾ «مگر آنچه را که بعد از آفتها ذبح کرده باشید»، ﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ﴾ [المائدة: 5] «و غذای اهل کتاب برای شما حلال است».
از آن جهت که خداوند ذبیحهی مسلمانان و اهل کتاب را حلال دانسته، پس در مفهوم مخالف آن ذبائح، غیرمسلمان و غیر اهل کتاب از حکم حلال بودن، خارج میگردد و عدهی زیادی از علما به این دلیل استناد کردهاند.
شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن آل شیخ میگوید: اهل علم به این آیه احتجاج و استدلال کردهاند و مفاهیم کلام خدا و کلام رسولش، حجتهای شرعی هستند.
ب: دلایل تفصیلی حرام بودن ذبيحهی مشركان، مرتدان، كافران
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِ﴾ «آنچه نام غیرخدا هنگام ذبح بر آن برده شود».
﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ﴾ «و آنچه نزد بتان کشته میشود».
قرطبی در تفسیر این آیات میگوید: اعراب جاهلی عادت داشتند در هنگام ذبح حیوان اسم بتی را که مقصودشان بود بر آن برند و این کار جزو عاداتشان شده بود و به نیات آنها رسوخ کرده بود و این سبب تحریم گوشت حیوان ذبح شده دست آنها بود.
ابن جریر طبری میگوید: مفسران در مورد تفسیر این آیه اختلاف دارند، عدهای گفتهاند، منظور «ما ذبح لغير الله به»: «آنچه برای غیر خدا ذبح شود»، است و از قتاده و مجاهد و ابن عباس این تفسیر را نقل کردهاند.
عدهای دیگر گفتهاند که منظور، «ما ذكر عليه غير اسم الله» «آنچه که در هنگام ذبح کردنش اسم غیر خداوند بر آن برده شود»، است و از ربیع و ابن زید این تفسیر را نقل کردهاند.
اختلاف دیگری که در تفسیر این آیه شده این است که آیا حلال بودن ذبح در این آیه شامل ذبیحههای نصاری -که نام مسیح را هنگام ذبح حیوان میآورند- نیز میشود؟ و آیا این آیه فقط بر حرام بودن ذبیحههایی که اسم بتان بر آن برده شده دلالت میکند؟
ابوحنیفه، ابویوسف، محمد، زفر و شافعی و مالک -با نقل کراهت از آن- گفتهاند که ذبیحههای نصاری که نام مسیح نیز در هنگام ذبح بر آنها برده شود، حرامند.
عطاء، مکحول، حسن شعبی، سعید بن مسیب و اشهب- مالکیه- نیز گفتهاند که ذبیحههای نصاری نیز در هر شرایطی حلال است چه نام مسیح را هنگام ذبح برند یا نه.
سبب اختلاف آنها، این است که: همراه این آیه ﴿وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِ﴾ آیهای دیگر ﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ﴾ آمده و هردو آیه میتوانند مخصص دیگری باشند و میتوان گفت: ذبیحهی اهل کتاب نیز برای شما حلال است مادامی که اسم غیر خدا را هنگام ذبح بر آن نبرند، و آیهی اولی را مخصص آیهی دومی قرار داد.
و هم میتوان گفت: و آنچه هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شود، حرام است به غیر از ذبیحههای اهل کتاب. و آیهی دومی را مخصص آیهی اولی قرار داد.
کسانی که معتقد به تفسیر و مفهوم طریقهی اول هستند، ذبیحهی اهل کتاب را که نام مسیح بر آن برده شده حرام میدانند و کسانی که معتقد به تفسیر و مفهوم طریقهی دوم هستند، آن را حلال میدانند.
احتمالاً ترجیح قول طریقهی دوم بهتر باشد؛ چون آیهی ﴿وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِ﴾ بخاطر حرام کردن ذبیحههای عرب که هنگام ذبح نام بتان را بر آنها میآوردند نازل شده و با این آیه ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ﴾ «و آنچه نزد بتان کشته میشود»، همخوانی بیشتری دارد.
از عطاء بن سائب از زادان از مسیره از علیس روایت است که فرمود: «اگر شنیدید که یهود و نصاری هنگام ذبح حیوانات نام غیر خدا را بر آن میبرند، از ذبیحهی آنها نخورید، ولی اگر نشنیدید، میتوانید از آن بخورید چون خداوند آن را برایتان حلال کرده است».
یوسف از پدرش از ابوحنیفه از حماد از ابراهیم روایت میکند که ابراهیم گفت: «اگر اهل کتاب حیوانی را ذبح کردند و بر آن نام غیر خدا را آورند و تو شنیدی از آن نخور و اگر شاهد آن نبودی بخور».
قول راجح: از مجموع این استدلالات آنچه که مشخص میشود و واضح است، حرام بودن هرگونه ذبیحهای که نام غیرخداوند هنگام ذبح بر آن برده شود، ثابت میگردد، حال چه نام مسیح باشد یا نام بتی؛ چون هر دو غیر الله هستند پس در هر حال حرام است. پس ذبیحهی دست اهل کتاب به شرطی حلال است که دارای دو شرط باشند:
- الف: از قبل از بعثت پیامبر ج آباء و اجداد آنها نصرانی یا یهودی باشند.
- ب: در هنگام ذبح حیوانات نام غیر خدا را بطور مطلق بر آن نبرند.
- ج: دلایل حدیثی و روایتی
تحریم ذبیحهی مرتد: پیامبر ج میفرماید: «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ»: «هرکس دینش را تغییر دهد او را بکشید».
تحریم ذبیحهی مجوس: پیامبر ج میفرماید: «سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ غير ناكحي نسائهم ولا آكلي ذبائحهم»: «مثل اهل کتاب با آنها رفتار کنید، با این تفاوت که نکاح زنانشان و خوردن ذبائحشان حرام است». و این حدیث با وجود اینکه مرسل است، عامهی اهل علم به آن دست گرفته و آن را حجت قرار دادهاند و بر احتجاج به آن اتفاق نظر داشتهاند.
امام الحرمین جوینی میگوید: باید به شخص ذابح توجه کرد، اگر مرتد، بت پرست یا مجوس باشد ذبیحهاش حلال نیست؛ چون خداوند فقط طعام اهل کتاب را برای ما حلال داشته و آنها اهل کتاب نیستند.
امام شافعی میفرماید: هرکس به شرکش فرا میخواند بهتر است که ذبیحهاش را نخورد.
امام شافعی میفرماید: اکثر علماء،ذبائح نصارای بنی تغلب را بدلیل اینکه بعد از اسلام به نصرانیت داخل شدهاند، حلال نمیدانند؛ چون آنها را در زمرهی مجوسیان و مرتدان قرار میدهند.
برای اینکه بیشتر به بحث ذبیحهی دست مبتدعان بپردازیم این قسمت را خلاصه میکنیم و به صورت فهرست وار اسم عدهای از علما را که به حرام بودن ذبیحهی دست مرتد و مجوس معتقد بودهاند، میآوریم: امام کاسانی80، برهانالدین مرغنیانی81، ابن رشد82، ابن قدامه مقدسی83، امام نووی84، فخرالدین زیلعی85، شیخ الاسلام ابن تیمیه86، شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب87، و عدهی زیادی از علمای متأخر بر این عقیده بودهاند.
حكم ذبيحهی اهل بدعت:
در مورد شخص مبتدع باید گفت که اول باید نوع بدعتش مشخص شود و سپس از روی آن حکم بر ذبیحهاش داد. اگر بدعت شخص مبتدع، غیر مکفره -او را از دایرهی اسلام خارج نکند- باشد، کشتن حیوان به دست او صحیح و ذبیحهاش حلال است و در این حالت صرف بدعتش -مادامی که مسلمان باشد- تأثیری بر حلال بودن ذبیحهاش ندارد. همچنانکه فسق سبب حرام شدن خوردن ذبیحهی شخص فاسق نمیشود. پس مشاهده میشود که فسق، نوعی بدعت است اما سبب منع خوردن ذبیحهی شخص فاسق نمیشود.
برای روشن شدن بیشتر بحث، یک سری از اقوال ائمهی سلف را در مورد حرام بودن ذبائح اهل بدعت که حکم به کفرشان شده میآوریم:
- از طلحه بن مصرف روایت است که فرمودهاند: رافضیان نه زنانشان نکاح میشود و نه ذبائحشان خورده میشود؛ چون آنها مرتدند.
- از فضیل بن عیاض روایت است که گفته: ذبیحهی یهود و نصاری را میخورم ولی ذبیحهی شخص مبتدع را نمیخورم.
- از احمد بن یونس روایت است که: ما ذبیحهی شخص رافضی را نمیخوریم؛ چون نزد ما مرتد است.
بغدادی در آخر کتاب الفرق بین الفرق، اقوال علمای اسلام از امامان مذاهب اربعه را در این باره میآورد و گفته: حکم این طایفههای «الغلاة، السبئية، البيانية، المنيرية، المنصورية، الجناحية، الخطابية، الحلولية، الباطنية، اليزيدية من الخوارج والميمونية» که ذکر کردیم، مثل حکم مرتدین است، که نه ذبیحهی آنها حلال است و نه زنانشان نکاح میشوند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد غلاة رافضیه کسانی که در حق علی افراط کردهاند و او را به مقام خدایی رساندهاند، مثل «النصيرية والاسماعيلية والدروزية» میفرماید: همگی آنها کافرند، حتی از یهود و نصاری بدترند، و جایز نیست بین مسلمانان بمانند و نکاح زنانشان جایز نیست و ذبیحهایشان خورده نمیشود؛ چون آنها بدترین نوع مرتدان هستند.
در کتاب السنة عبدالله بن احمد آمده که از وکیع در مورد ذبائح جهمیه سؤال شد، در جواب گفت: خورده نمیشود چون آنها مرتد هستند.
نکتهای که لازم است در اینجا به آن اشاره شود، بحث تکفیر عام و تکفیر خاص است و چون طرح موضوع آن در حیطهی بحثمان سبب اطالهی کلام میشود فقط با آوردن نصی از ابنتیمیه آن را توضیح میدهیم. ابن تیمیه میفرماید: آنچه از ظاهر اقوال فرق ضاله برمیآید، این است که اقوال و اعمال آنها کفرآمیز و شبیه اعمال و اقوال کافران است ولی تکفیر فرد مشخص از آنها و حکم به جهنمی دادنش در گرو ثبوت شروط تکفیر و انتفای موانع تکفیر در آن شخص معین است.
از شیخ عبدالعزیز بن باز در مورد حکم خوردن ذبیحهی سه دسته از اشخاص سؤال شد:
- الف: کسی که عقیدهاش مشخص نیست.
- ب: کسی که در گناهان -با وجود اینکه میداند حرام است- فرو رفته است.
- ج: کسی که از او مشاهده شده که از جنیان طلب و درخواست میکند.
ایشان در جواب میفرمایند:
اگر شخصی که شهادتین گفته، به شرک کردن مشهور نشده و چیزی را که سبب کفرش میشود از او مشاهده نشده باشد، ذبیحهاش حلال است. ولی اگر مشهور به شرک کردن -مثل طلب و درخواست از جنیان و مردگان و فریادرسی از آنها- باشد، ذبیحهاش حرام میباشد. اما کسی که دچار معاصی شده ولی آنها را حلال نمیداند، ذبیحهاش حلال است، به شرطی که با روش شرعی آن را بکشد.
از کلام شیخ ابن باز چنین استنباط میشود که حرام کردن ذبیحهی شخصی که مسلمان است، فقط بعد از یقین حاصل کردن در مورد شرک یا کفرش، حرام میشود.
اما کسی که شرک یا کفری از او سر نزده یا به شرک کردن مشهور نیست، بلکه فقط مستورالحال است، پس اصل بر مسلمان بودن و حلال بودن ذبیحهاش است. و این چیزی است که اصول شرعی و قواعد دین بر آن صحه گذاشتهاند. و نزد علما ثابت شده کسی که ایمانش با یقین حاصل شده، فقط با یقین بر کفرش، از دایرهی ایمان و اسلام خارج میشود، پس مادام بر اسلامش باشد، ذبیحهاش حلال است.
در صحیح بخاری از ام المؤمنین عائشهل روایت شده که فرمودند:
«أَنَّ قَوْمًا قَالُوا لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّ قَوْمًا يَأْتُونَا بِاللَّحْمِ لَا نَدْرِي أَذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَمْ لَا فَقَالَ: سَمُّوا عَلَيْهِ أَنْتُمْ وَكُلُوهُ قَالَتْ وَكَانُوا حَدِيثِي عَهْدٍ بِالْكُفْر»، «گروهی به پیامبر ج گفتند: قومی برای ما گوشت آوردهاند و ما نمیدانیم که آیا آنها هنگام ذبح اسم خدا را بر آن بردهاند یا نه؟ پیامبرج فرمودند: نام خدا را بر آن ببرید و بخورید. عائشهل میگوید: آن قوم تازه مسلمان شده بودند».
ابن حجر عسقلانی در شرح این حدیث میفرماید: از این حدیث چنین استنباط میشود که هرچیزی در بازار مسلمانان فروخته شود، حمل بر حلال بودنش میشود. همچنین آنچه را که اعراب مسلمان -کسانی که تازه مسلمان شدهاند و چیزی از تسمیه نمیدانند- نیز ذبح کردهاند، حلال است؛ چون غالب بر این است که مسلمانان تسمیه هنگام ذبح را میدانند.
ابن عبدالبر نیز بر این قول تأکید کرده و گفته است: از این حدیث چنین برمیآید که آنچه را مسلمانان ذبح کردهاند، خورده میشود؛ چون حمل بر این میشود که شخص مسلمان هنگام ذبح نام خدا را بر آن آورده است و باید نسبت به مسلمانان در هرچیزی ظن خیر داشت مادام که خلافش ثابت شود.
پس از این گفتهها نتیجه گرفته میشود که اگر شخص مسلمان مذکی در سرزمینی زندگی میکند که اکثر آن اهل شرک باشند، حکم ذبیحه او نیز مثل حکم سایر ذبیحههای آن سرزمین است؛ یعنی حرام است؛ چون این قاعده در اصول فقه چیز مشخص و واضحی است که:
«أحكام الشريعة مبنية علي الغالب»: «احکام شرعی بر غالبیت و اکثریت بنا میشوند» یا «بر اساس اغلبیت حکم صادر میشود».
شاطبی میفرماید: قضیههای مربوط به تک تک اشیاء، جزئی هستند و قواعد مدام و پیوسته، قواعد کلیاند و احکام بر مبنای قواعد کلی صادر میشوند و بر جزئیات نیز اطلاق میشوند و اگر بعضی از جزئیات با آنها همخوانی نداشت، آن را حمل بر استثناء و خاص مینمایند.
در همین باره حکمی از «اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء في المملكة العربية السعودية» صادر شده که مضمون آن چنین است: اما اگر حال و وضعیت شخص ذبح کننده مشخص نبود و او شخصی بود که ادعای اسلام میکرد ولی در سرزمینش استغاثه به اموات و تضرع و زاری به درگاه آنها میشد، بر مبنای حکم غالب حکم بر ذبیحهاش میشود؛ یعنی حرام است و خوردنش درست نیست.
نتيجهی اين مباحث
اگر حکم به کفر شخص مبتدع نشده باشد دارای دو حالت است:
یا آن شخص معلوم الحال است یا مجهول الحال. اگر معلوم الحال بود، حکم بر مسلمانیش داده میشود، مادامی که چیزی از شرک اکبر از او مشاهده نشده باشد، پس در این حالت ذبیحهاش حلال است، هرچند که شخص مبتدعی باشد؛ چون نصوص شرعی و اجماع امت اسلامی بر حلال بودن ذبیحههای مسلمانان حکم کردهاند.
ولی اگر شخص معلوم الحال مشرکی بود- بدعتش او را دچار شرک و کفر کرده باشد- در این حالت ذبیحهاش حرام است.
اما اگر شخص مجهول الحال بود دارای دو حالت است:
الف: یا در سرزمین اسلامی و میان مسلمانان زندگی میکند، پس در این حالت در زمره مسلمانان محسوب میشود و حکم به حلال بودن ذبیحهاش داده میشود؛ چون اصل در مسلمانان سلامت از شرک و کفر است.
ب: یا در سرزمینی زندگی میکند که شرک کردن در میان آنها رواج دارد. پس در این حالت ذبیحهاش حلال نیست؛ چون ما نمیتوانیم بر اصل مسلمانیش یقین حاصل کنیم، هرچند که خودش نیز ادعا کند، بلکه بر او حکم غالب اهل آن سرزمین صدق پیدا میکند، پس ذبیحهاش حلال نیست.
البته نکتهای که در اینجا لازم است به خاطر سپرده شود این است که همهی این اقوالی که گفته شد، مربوط به زمان و مکانی است که در آن علوم دینی-خصوصاً اعتقادات اسلامی- رواج داشته و حقیقت برای مردم بیان شده و دورانی نباشد که علوم دینی در میان آنها کهنه شده و اثر زیادی از آن نمانده است و شرک و بدعت به عنوان دین حق در میان آنها رواج پیدا کرده باشد.
بلکه آنها هم شرک و بدعت و هم دین حق را بشناسند و بتوانند میان آنها تفکیک قایل شوند. آنگاه میتوان بر آنها حکم تطبیق داد. هرچند که با وجود همه این گفتهها باز اقتضای تقوای الهی این است که انسان تا به ضرورت نیفتاده، ذبیحهی دست انسانهای مجهول الحال را نخورد.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله واتباعه الی یوم الدین
علی صارمی
تشکر از این معلومات