شام سرزمین حشر و نشر بخش دوم
چنانچه در بخش قبلی گفته آمدیم، در دمشق کهن ترین قبرستانی وجود دارد که بنام (الباب الصغیر) یاد میشود.
در این قبرستان صحابه، تابعین و بزرگان بیشماری دفن شدهاند. میگویند زمانیکه مسلمانان دمشق را فتح کردند، از این دروازه وارد شهر شدند.
در این نبرد بسیاری از سپاهیان اسلام شهید و در همینجا دفن شدند و پس از مدتی آنجا را قبرستان عمومی قرار دادند.
اسم این مکان قبلاً «باب توما» بود، سپس «الباب الصغیر» یا «ظاهر دمشق» نام گرفت. (تهذیب تاریخ ابنعساکر:۱/ ۲۶۴).
صحابهای که در این قبرستان دفن شدهاند
شمار صحابهای که در این قبرستان دفن شدهاند، بسیار است، که از آن جمله مرقد منسوب به حضرت بلال، رضیاللهعنه، در این قبرستان موجود است،
حضرت بلال رضی الله عنه قبل از ظهور اسلام برده بود. ایشان جزو نخستین گروندگان به دین اسلام است؛ چنانکه در همان دور آغازین بعثت، حضرت عمروبنعبسه، رضیاللهعنه، از پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، پرسید:
در تبلیغ این پیام (توحید) چه کسی شما را همراهی میکند؟ پیامبر پاسخ داد: «حرّ و عبد؛ یک آزاده و یک برده.»
منظور از آزاده، حضرت ابوبکر صدّیق، و منظور از برده، حضرت بلال، رضیاللهعنهم، است.(صحیح مسلم، باب اسلام عمروبنعبسه)
حضرت بلال بعد از اسلام آوردن سختترین شکنجهها را متحمل شد. آن واقعه مشهور است که هر روز آقایش ایشان را زیر آفتاب سوزان نیمروز روی سنگریزههای داغ و گداخته میخواباند و او را مجبور به پرستش لات و عزّی میکرد، اما او جز «اَحد، اَحد» چیز دیگری بر زبان نمیآورد.
سرانجام حضرت ابوبکر صدّیق رضی الله عنه او را خرید و آزاد کرد.
پس از آن، حضرت بلال رضی الله عنه در سفروحضر در خدمت حضرت رسول کریم صلّیاللهعلیهوسلّم، و مؤذن رسمی ایشان بود. برای بیان جایگاه و فضیلت حضرت بلال همین حدیث کافی است که باری پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، بعد از نماز صبح از حضرت بلال پرسید:
﴿آن عمل نیکویت را که نزد تو بسیار پسندیده و نویدبخش است، به من بگو؛ من دیشب صدای پاهای تو را در بهشت شنیدم. حضرت بلال گفت:
من در طول شبانهروز، هرگاه وضو میگیرم، هر مقدار که توفیق بیابم برای پروردگارم نماز میخوانم﴾. (طبقات ابنسعد، ص۱۶۷ج۳/ ۱)روزگاری حضرت بلال در شهر مکه برای گفتن کلمۀ طیبه مورد اذیتوآزار قرار گرفت، اما هنگام فتح مکه پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، به حضرت بلال دستور داد که بالای خانۀ کعبه برود و اذان بگوید. و ایشان برای اولینبار بر بام کعبه اذان گفت. (تاریخ مکه للأزرقی)
پس از رحلت پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، حضرت بلال مدینۀ طیبه را ترک کرد و برای جهاد به شام رفت و در آنجا اقامت گزید.
از برخی روایات معلوم میشود که در عهد خلافت ابوبکر، رضیاللهعنه، به شام رفت و از بعضی روایات چنین معلوم میشود که حضرت ابوبکر رضی الله عنه ایشان را نزد خود نگه داشت و مانع رفتنشان شد و ایشان در عهد خلافت امیرالمؤمنین حضرت عمر، رضیاللهعنه، به شام هجرت کرد.
در روایتی آمده است که حضرت بلال شبی در شام، پیامبر، صلّیاللهعلیهوسلّم، را به خواب دید که به ایشان فرمود: این چه بیوفاییای است؟ آیا وقت آن نرسیده که به زیارت ما بیایی؟
حضرت بلال از خواب برخاست و بسیار غمگین و اندوهگین شد. فوراً سوار بر مرکبی، راهی مدینۀ طیبه شد. مقابل روضۀ اقدس حاضر شد و بسیار گریست.
حضرات حسن و حسین رضی الله عنهما نزد او آمدند، و چون آنان را دید، در آغوششان گرفت.
آن دو گفتند مشتاقیم صدای اذان شما را بشنویم. حضرت بلال پشتبام رفت و اذان گفت.
چون «اللهاکبر، اللهاکبر» گفت، ماتم و اندوهی بر مدینۀ طیبه حاکم شد، و چون «أشهد أن لاإلهإلاالله» گفت، شوروشیون در مدینه طنین انداخت، و چون «أشهد أنّ محمّد رسولالله» گفت، زنان خانهنشین نیز با بیتاب از خانهها بیرون آمدند و از همدیگر میپرسیدند:
آیا رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، دوباره مبعوث شده است!
میگویند مدینه تا آن زمان چنین روز غمانگیزی را به خود ندیده بود.(اسدالغابه:۱/ ۲۴۴ـ۲۴۵) سند این روایت ضعیف است و در مقابل، در روایتی دیگر با سندی قویتر چنین آمده است که این واقعه در شام اتفاق افتاد.
هنگامیکه حضرت عمر رضیاللهعنه، به شام تشریف برد، از حضرت بلال خواست اذان بگوید و چون بلال اذان گفتن را شروع کرد، همۀ مردم گریستند و روزی اندوهگینتر از این روز مشاهده نشده بود.(سیر اعلام النبلاء للذهبی: ۱/ ۳۵۷)
برادر و خواهر مسلمان!
جنگ های خونین اخیر، قتل اطفال معصوم،و کشتار مردم بیگناه در سوریه، عراق و یمن تأثیر منفی و عوارض جانبی خطیری را در منطقه بجا گذاشته است که از آن جمله میتوان به مهم ترین آن اشاره کرد:
- • ایران هراسی عربستان و بعضی اعراب دیگر توسط غرب و تاراج بردن ثروت و ذخایر آنها با فروش تسلیحات گزاف.
- • دین ستیزی آل سعود، ترویج سیکولاریزم و غرب گرائی در سعودی، و پامال کردن گزینه های اسلام و در بند کردن علمای جید اسلام برای خشنودی بادارن غربی شان.
- • حرص رژیم صفوی به رسیدن به تسلیحات پیشرفته و هستوی، ﴿اعراب و سُنی﴾ هراسی رژیم و تحریک شیعان کشور های دیگر توسط رژیم صفوی بر علیه مذهب سُنی در جهان.
- • پاکسازی خاورمیانه و اروپا از نیروهای افراطی و گسیل آنها به باتلاق عراق، سوریه و یمن.
- • جهت بخشیدن افکار عمومی از سمت و سوی فلسطین به جهات دیگر.
- • ایجاد حاشیه ی امن برای اسرائیل.
- •آزمایش جدیدترین تسلیحات، از سوی خرسِ سرخ، امپریالیزم و غرب.
- • نشاندن بذر نفرت و کینه در دلهای مسلمین با ترویج جنگهای فرقه ای.
- • تمایل ایران به بلوک شرق (روسیه ، چین، و… )
- •صرف هزینه های گزاف برای مدیریت جنگ و خرید تسلیحات.
- • هجوم شرکت های غربی و شرقی برای بازسازی کشورهای جنگ زده با انعقاد قراردادهای نجومی.
- • تبدیل نسل آینده از نسل بانشاط و پویا به یک نسل افسرده و منجمد.
- • و هزاران تبعات دیگر، عوارض جانبی جنگ های خونین در سوریه، عراق و یمن است.
شایسته است جامعه ی اسلامی و انسانی با تغییر نگرش ، ضریب تحمل و دگرپذیری را افزایش داده و از تنش و اصطکاک بطور جدی پرهیز نمایند.
عزیزان گرانقدر!
لطفاً این مضامین خیلی مهم و حیاتی را با تمام خانواده، اقارب، دوستان، و همکاران تان شریک سازید، و در رشد فکری، عقیدتی، ایمانی و وجدانی همنوع تان اقلاً یک امر خیری را، مایه ی حصولِ صدقات جاریه ی تان سازید.
در بخش قبلی در مورد آرامگاه حضرت بلال رضی الله عنه در باب الصغیر در دمشق، سوریه ی امروزی، حقایقی را خدمت شما عزیزان تقدیم نمودم. از سیرت حضرت بلال، رضیاللهعنه، چنین معلوم میشود که پس از رحلت رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، وی در هر لحظۀ زندگی، در انتظار این بود که به زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم مشرف شود؛ چنانکه در هنگام وفات، بیاختیار این بیت را زمزمه میکرد:
«غداً نلقی الأحبّه/ محمداً و حزبه؛ فردا با دوستان عزیزم ملاقات خواهم کرد، با محمّد، صلّیاللهعلیهوسلّم، و اصحاب گرامیاش.»
همسر حضرت بلال چون سکرات موت را در چهرۀ شوهرش دید، گفت:
«واویلاه!/ وای افسوس!» و حضرت بلال در جواب گفت:
«وافرحاه!/ عجب شادی و خوشیای.» (سیر اعلام النبلاء للذهبی:۱/ ۳۵۹)
دربارۀ مرقد حضرت بلال سه نظر وجود دارد؛ یکی اینکه مرقد حضرت بلال در قبرستان البابالصغیر دمشق قرار دارد، دوم اینکه مزار ایشان در شهر داریا است، و سوم اینکه آرامگاه ایشان در شهر حلب واقع است؛ اما قاطبۀ علما بر این اتفاقنظر دارند که حضرت بلال در قبرستان البابالصغیر دمشق دفن است.
اتباع حضرت رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، ایشان را از کجا به کجا رساند.
سران و بزرگان قریش که در تمام شبهجزیرۀ عرب مورد احترام و اعزاز بودند و تیره های باعزت و اصیل عرب در مقابل آنها کرنش میکردند، همین انسانها چون از اسلام روی برگرداندند در وادی ذلتوخواری گم شدند و امروز هیچکس آنها را شایستۀ احترام نمیداند.
امّا این بردۀ حبشی که در بردگی زندگی بهسر میکرد و هیچکس حاضر نبود با او به محبت و با انسانیت رفتار کند، چون بردگی اسلام و اتباع پیامبر، صلّیاللهعلیهوسلّم، را برگزید، برای همیشه یادش زنده و جاوید ماند.
در کنار مزار حضرت بلال، قبر دیگری است که اسم حضرت عبداللهابناُمّمکتوم بر سنگقبر آن حک شده است.
حضرت عبداللهابناُمّمکتوم، رضیاللهعنه، مؤذن دوم رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، بود که بیشتر برای نماز صبح اذان میگفت.
حضرت عبداللهابناُمّمکتوم از ساکنان مکۀ مکرمه و پسردایی حضرت امالمؤمنین خدیجه، رضیاللهعنها، بود.
در کودکی بیناییاش را از دست داده بود. در آغاز هجرت، به مدینه رفت و در آنجا اقامت گزید.
دو آیۀ قرآن دربارۀ ایشان نازل شده است:
یکی بخشی از آیۀ «لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون فی سبیلالله»(نساء:۹۵).
هنگام نزول این آیه حضرت عبداللهابناُمّمکتوم از اینکه بر اثر نابینایی نمیتوانست در جهاد شرکت کند، غمگین و افسرده شد و نزد پیامبر، صلّیاللهعلیهوسلّم، عذر نابیناییاش را بیان کرد. بهدنبال این اظهار افسوس حضرت عبداللهابناُمّمکتوم، این بخش به آیه افزوده شد:
«غیر أولی الضرر.» (صحیح بخاری: ۴۵۹۳ـ ۴۵۹۴)
همچنین آیات ابتدایی سورۀ عبس، دربارۀ حضرتابناُمّمکتوم نازل شده است.
روزی حضرت عبداللهابناُمّمکتوم برای پرسش در مورد مسئلهای نزد پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، آمد و چون نابینا بود نمیدانست که پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، با چه کسانی جلسه دارد، لذا بار بار از پیامبر سؤال میپرسید. پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، [با این تصور که با ابناُمّمکتوم بیتعارف است] به سؤال ایشان توجه نکرد و به تبلیغش ادامه داد.
پس از این واقعه آیات ابتدایی سورۀ عبس نازل شد:
«عبس و تولّی أن جاءه الأعمی و ما یدریک لعلّه یزّکّی أَو یذّکّر فتنفعه الذکری أمّا من استغنی فأنت له تصدّی و ما علیک ألا یزّکّی و أمّا من جاءک یسعی وهو یخشی فأنت عنه تلهّی»(عبس:۱ـ۱۰)
در این آیهها مراد از «نابینا» حضرت ابناُمّمکتوم است. و برای فضیلت عبداللهابناُمّمکتوم همین کافی است که قرآن خشیت و خوف الهی ایشان را تأیید کرده است.
در بیشتر اوقات که رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، برای جهاد یا سفر دیگری از مدینۀ طیبه خارج میشد،
حضرت عبداللهابناُمّمکتوم را جانشین خود در مدینۀ طیبه مقرر میکرد و در مجموع، پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، ۱۷ بار ابناُمّمکتوم را جانشین خود در مدینۀ طیبه مقرر کرده است. (الاصابه:۲/ ۵۱۶ـ۵۱۷)
گرچه قرآن کریم فرضیت جهاد را از حضرت عبداللهابناُمّمکتوم ساقط کرده بود، اما ایشان بنابر شوقواشتیاقی که به جهاد داشت، در بسیاری از نبردها مشارکت میکرد و به فرماندۀ لشکر میگفت:
« پرچم را به دست من بده چون من نابینا هستم و نمیتوانم از میدان کارزار فرار کنم.»(طبقات ابنسعد:۴/ ۱۵۴)
ایشان در عهد حضرت عمر، رضیاللهعنه، در جنگ قادسیه پرچمی سیاه رنگ در دست داشت و زرهای به تن پوشیده بود. (طبقات ابنسعد: ۴/۱۵۵)
احوال مربوط به حضرت عبدالله ابناُمّمکتوم بعد از جنگ قادسیه معلوم نیست. بعضی میگویند که در جنگ قادسیه شهید شد و برخی میگویند که پس از جنگ به مدینه بازگشت و در مدینه وفات کرد. (الاصابه:۲/ ۵۱۶٫ سیر اعلام النبلاء:۱/ ۳۶۵)
با وجود تحقیق و تفحص در کتابها، ذکری از سفر حضرت عبداللهابناُمّمکتوم به شام نیافتم، معلوم نیست چگونه پیکر مبارک ایشان در قبرستان البابالصغیر دفن شده است، و آیا نسبت این قبر به ایشان درست است یا خیر؟
از سیرت حضرت بلال، رضیاللهعنه، چنین معلوم میشود که پس از رحلت رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، وی در هر لحظۀ زندگی، در انتظار این بود که به زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم مشرف شود؛ چنانکه در هنگام وفات، بیاختیار این بیت را زمزمه میکرد:
«غداً نلقی الأحبّه/ محمداً و حزبه؛ فردا با دوستان عزیزم ملاقات خواهم کرد، با محمّد، صلّیاللهعلیهوسلّم، و اصحاب گرامیاش.»
همسر حضرت بلال چون سکرات موت را در چهرۀ شوهرش دید، گفت:
«واویلاه!/ وای افسوس!» و حضرت بلال در جواب گفت:
«وافرحاه!/ عجب شادی و خوشیای.» (سیر اعلام النبلاء للذهبی:۱/ ۳۵۹)
دربارۀ مرقد حضرت بلال سه نظر وجود دارد؛ یکی اینکه مرقد حضرت بلال در قبرستان البابالصغیر دمشق قرار دارد، دوم اینکه مزار ایشان در شهر داریا است، و سوم اینکه آرامگاه ایشان در شهر حلب واقع است؛ اما قاطبۀ علما بر این اتفاقنظر دارند که حضرت بلال در قبرستان البابالصغیر دمشق دفن است.
اتباع حضرت رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، ایشان را از کجا به کجا رساند.
سران و بزرگان قریش که در تمام شبهجزیرۀ عرب مورد احترام و اعزاز بودند و تیره های باعزت و اصیل عرب در مقابل آنها کرنش میکردند، همین انسانها چون از اسلام روی برگرداندند در وادی ذلتوخواری گم شدند و امروز هیچکس آنها را شایستۀ احترام نمیداند.
امّا این بردۀ حبشی که در بردگی زندگی بهسر میکرد و هیچکس حاضر نبود با او به محبت و با انسانیت رفتار کند، چون بردگی اسلام و اتباع پیامبر، صلّیاللهعلیهوسلّم، را برگزید، برای همیشه یادش زنده و جاوید ماند.
در کنار مزار حضرت بلال، قبر دیگری است که اسم حضرت عبداللهابناُمّمکتوم بر سنگقبر آن حک شده است.
حضرت عبداللهابناُمّمکتوم، رضیاللهعنه، مؤذن دوم رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، بود که بیشتر برای نماز صبح اذان میگفت.
حضرت عبداللهابناُمّمکتوم از ساکنان مکۀ مکرمه و پسردایی حضرت امالمؤمنین خدیجه، رضیاللهعنها، بود.
در کودکی بیناییاش را از دست داده بود. در آغاز هجرت، به مدینه رفت و در آنجا اقامت گزید.
دو آیۀ قرآن دربارۀ ایشان نازل شده است:
یکی بخشی از آیۀ «لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون فی سبیلالله»(نساء:۹۵).
هنگام نزول این آیه حضرت عبداللهابناُمّمکتوم از اینکه بر اثر نابینایی نمیتوانست در جهاد شرکت کند، غمگین و افسرده شد و نزد پیامبر، صلّیاللهعلیهوسلّم، عذر نابیناییاش را بیان کرد. بهدنبال این اظهار افسوس حضرت عبداللهابناُمّمکتوم، این بخش به آیه افزوده شد:
«غیر أولی الضرر.» (صحیح بخاری: ۴۵۹۳ـ ۴۵۹۴)
همچنین آیات ابتدایی سورۀ عبس، دربارۀ حضرتابناُمّمکتوم نازل شده است.
روزی حضرت عبداللهابناُمّمکتوم برای پرسش در مورد مسئلهای نزد پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، آمد و چون نابینا بود نمیدانست که پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، با چه کسانی جلسه دارد، لذا بار بار از پیامبر سؤال میپرسید. پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، [با این تصور که با ابناُمّمکتوم بیتعارف است] به سؤال ایشان توجه نکرد و به تبلیغش ادامه داد.
پس از این واقعه آیات ابتدایی سورۀ عبس نازل شد:
«عبس و تولّی أن جاءه الأعمی و ما یدریک لعلّه یزّکّی أَو یذّکّر فتنفعه الذکری أمّا من استغنی فأنت له تصدّی و ما علیک ألا یزّکّی و أمّا من جاءک یسعی وهو یخشی فأنت عنه تلهّی»(عبس:۱ـ۱۰)
در این آیهها مراد از «نابینا» حضرت ابناُمّمکتوم است. و برای فضیلت عبداللهابناُمّمکتوم همین کافی است که قرآن خشیت و خوف الهی ایشان را تأیید کرده است.
در بیشتر اوقات که رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، برای جهاد یا سفر دیگری از مدینۀ طیبه خارج میشد،
حضرت عبداللهابناُمّمکتوم را جانشین خود در مدینۀ طیبه مقرر میکرد و در مجموع، پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، ۱۷ بار ابناُمّمکتوم را جانشین خود در مدینۀ طیبه مقرر کرده است. (الاصابه:۲/ ۵۱۶ـ۵۱۷)
گرچه قرآن کریم فرضیت جهاد را از حضرت عبداللهابناُمّمکتوم ساقط کرده بود، اما ایشان بنابر شوقواشتیاقی که به جهاد داشت، در بسیاری از نبردها مشارکت میکرد و به فرماندۀ لشکر میگفت:
« پرچم را به دست من بده چون من نابینا هستم و نمیتوانم از میدان کارزار فرار کنم.»(طبقات ابنسعد:۴/ ۱۵۴)
ایشان در عهد حضرت عمر، رضیاللهعنه، در جنگ قادسیه پرچمی سیاه رنگ در دست داشت و زرهای به تن پوشیده بود. (طبقات ابنسعد: ۴/۱۵۵)
احوال مربوط به حضرت عبدالله ابناُمّمکتوم بعد از جنگ قادسیه معلوم نیست. بعضی میگویند که در جنگ قادسیه شهید شد و برخی میگویند که پس از جنگ به مدینه بازگشت و در مدینه وفات کرد. (الاصابه:۲/ ۵۱۶٫ سیر اعلام النبلاء:۱/ ۳۶۵)
با وجود تحقیق و تفحص در کتابها، ذکری از سفر حضرت عبداللهابناُمّمکتوم به شام نیافتم، معلوم نیست چگونه پیکر مبارک ایشان در قبرستان البابالصغیر دفن شده است، و آیا نسبت این قبر به ایشان درست است یا خیر؟
عزیزان گرانقدر!
لطفاً این مضامین خیلی مهم و حیاتی را با تمام خانواده، اقارب، دوستان، و همکاران تان شریک سازید، و در رشد فکری، عقیدتی، ایمانی و وجدانی همنوع تان اقلاً یک امر خیری را، مایه ی حصولِ صدقات جاریه ی تان سازید.